باورم نمیشه!
اصلا این شبیه من نیست!
من آنقدر با صلابت و سرسخت بودم که هیچ کس جرات نمی کرد باهام این طوری رفتار کنه!
شاید مقصر خودمم!!!
باید از همون روز اول بهش بها نمی دادم که حالا این طوری همه را علیه من شیر کنه!
نمی دونم چرا یهو ازش بدم آمد!!!
نمی دونم چرا از بعضی آدم ها یکدفعه اینطوری بدم میاد!
اصلا حوصله همسفر تا رسیدن به خونه را ندارم!!!
آخه همیش حرف بی ربط می زنم!!!
از خودم بدم میاد!!
از خودم بدم میاد!!
از خودم بدم میاد!!
از خودم بدم میاد!!
از خودم بدم میاد!!
برچسبها:
کاش توی یک کار مهارت داشتم!
وقتی خلاقیت آدم ها را در هر زمینه ای که خودم هستم می بینم، اصلا من در برابر اینا هیچم پوچم!
مثلا این همه کلاس arm رفتم ولی دریغ از خلاقیت در وجود من!
این همه کلاس نقاشی رفتم و همه الکی گفتن به به و چه چه! دروغ میگن همه بهم دروغ می گن!
من حتی قابلیت کشیدن چیزی که توی زحم هست را ندارم!
نمیتونم یه برنامه ای بنویسم که مدت ها در ذهنم نقشه اش را می کشم! نمی دونم از بی استعدادی منه یا از کم لطفیمه!
به هر حال من توی هیچ زمینه ای حتی به اندازه یک ارزن مهارت ندارم! خلاقیت ندارم! همه چیز دروغه الکیه!
می خوام برم سر کار اما با این همه اطلاعاتی که من توی این 4 سال بدست آوردم آبروی دوستانم را هم می برم!
من دوست دارم توی کارهام خلاقیت باشه! و اون خلاقیت مال خودم باشه! اما خلاقیتی در من وجود ندارد!
برچسبها:
بعد عمری بی وفایی، با رقیبان آشنایی
رفتی و دیدی که تنها جز من افتاده از پا
در جهان یاری نداری،
در شب تاریک غم ها،
یار غمخواری نداری
ای دریغ از آن همه دلداگی ها
سادگی، افتادگی، آزادگی ها
شد نصیب من از این بیگانگی ها
گریه ها، هنگامه ها، دیوانگی ها
رفتی و درهای غم را بر من از هر سو گشودی
گر چه در دلدادگی، صد گونه ما را آزمودی
ساده دل من کز همه عالم، به تو رو کرده بودم
با همه دیر آشنایی ها به تو خو کرده بودم
دل به عشقت بسته بودم،
با غمت بنشسته بودم
مردم از این نا سپاسی،
وای از این حق ناشناسی
اگر تو ز پا افتاده بودی،
به دل شکنی دل داده بودی
دست این افتاده از پا، میگرفتی می گرفتی
جای این نیرنگ ها، رنگ تمنا می گرفتی
برچسبها:
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفنی ماه تاب امشب چه زیباست
ندیدی جان من از غم ناشکیباست
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی چرا من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هردو عالم بی خبر کن
برچسبها:
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن ...
برچسبها:
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند که موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل می سراید
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر انند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
شب مرگ از بیم انجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از اغوش دریا بر اید
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو در یای من بودی اغوش وا کن
که میخواهد این قوی تنها بمیرد
برچسبها:
آدم از یه ثانیه بعدش خبر نداره!
ما آدما موجودات عجیبی هستیم حتی از یه ثانیه بعدمون خبر نداریم
اما دل هم را به آسونی می شکنیم
پشت هم صفحه میذاریم
عیبای دیگران را آنقدر بزرگ می کنیم و تو سر طرف می زنیم انگار خودمون گل بی عیبیم!!
معلم اخلاق نیستم معلم معارف هم نیستم!
دو تا عزیز را در عرض 3 روز از دست دادم! آدمی که سالم رفت و دیگه برنگشت! یا آدمی که آنقدر به زندگی امید داشت که وقتی 7 سال پیش رفته بودم برای آخرین بار ببینمش سرپا شد و 7 سال چشم انتظار دیدن من به عنوان نوه اش بود!!!
خیلی بی رحم بودم نه؟
برچسبها:
میخ را نماد استواری و نمود پایداری دیدم،زیرا هرچه ضربات درهم و کوبنده چکش بیشتر بر سرش فرود می آمد،در ایستادگی و پایداری مقاوم تر و مصمم تر می شد !
از فشار زندگی نخواهم ترسید ! چرا که می دانم فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل می کند.
برچسبها:
سه روز گذشته از آخرین فرصت دیداری که با شکست مواجه شد! دو ماه تمام خودم را برای امروزی آماده کرده بودم که دو روز پیش متوجه شدم قرار نیست دیگر ما همدیگر را ببینیم تا قیامت! عشق یه طرفه!!!!!
عشقی که بر مبنای پول و ثروت نبوده و نیست!
عشقی که حتی به ظاهر اهمیتی نداده بودم!
عشقی که میخواستم خودمو به همون حدی که تو هستی برسانم! رسیدن تا یکی شدن! اما حیف همه اینها یه طرفه بوده و هست!
اگر عشق مادیاته پس من عاشق نیستم!!!
لبخندی می زنم به یاد تک تک اون لحظه هایی که در کنارت بودم عاشقت بودم و لحظه هایی که در کنارت نیستم اما همچنان عاشقت هستم!!
من را ببخش دچار سوتفاهم بودم که تو هم من را دوست داری!
برچسبها:
انگار این دوماهی که گذشته همش خواب بوده یه رویای شیرین!!! از این رویا فقط چهار چیزش پررنگتر است!
امروز که داشتم کتابخانه را تمیز می کردم به دفترچه 9 سال پیشم برخوردم
توی این دفترچه هرچی که به نظرم زیب می آمد را می نوشتم مثل همین که:
هر لحظه گنج بزرگی است ، گنجتان را مفت از دست ندهید؛
باز بخاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند
دیروز به تاریخ پیوست
فردا معماست و
امروز هدیه است!
یادم رفته بود که زمان گنجیه که اگر ازش استفاده نشه میسوزه مثل همین اینترنت که اگر در مدت زمان مصرفش استفاده نشه همش سوخت میشه!!!
خدایا ازت میخوام بهم یاد بدی که از این ثروت به بهترین شکل استفاده کنم من این دو ماه را هدر دادم نذار ادامه اش هدر برود
برچسبها:
دستی که داس را برداشت همان دستیست که گندم را کاشته بود . . .
برچسبها:
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد !
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است …
برچسبها:
خوشبختی یعنی در خاطر کسی ماندگاری که لحظه های نبودنت را با تمام دنیا معامله نمیکند . . .
.
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.